جدول جو
جدول جو

معنی زین الدین - جستجوی لغت در جدول جو

زین الدین
(پسرانه)
عربی آنکه موجب زینت دین و آراستگی دین است
تصویری از زین الدین
تصویر زین الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
زین الدین
(زَ نُدْ دی)
دهی از دهستان بیلور است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 515 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
زین الدین
(زَ نُدْ دی)
عمر بن سهلان ساوی. مؤلف کتاب بصائر نصیریه است که بنام نصیرالدین ابوالقاسم محمود بن ابی توبه مروزی وزیر سلطان سنجر تألیف کرد. در نیشابور اقامت داشت و کتاب شفای ابوعلی رابرای مردم می نوشت و از راه کتابت گذران می کرد. (از غزالی نامه ص 289 و 290). رجوع به تاریخ الحکماء شود
علی بن عبدالسلام. او پس از فرار عزالدین عبدالعزیز (پسر اولجایتو) از طرف ایلخان مغول به حکومت فارس رسید و دو سال در فارس حکومت کرد. رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 2 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زعیم الدین
تصویر زعیم الدین
(پسرانه)
پیشوا و رهبر دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یمین الدین
تصویر یمین الدین
(پسرانه)
آنکه به منزله دست راست دین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امین الدین
تصویر امین الدین
(پسرانه)
آنکه در دین امین و درستکار است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیف الدین
تصویر سیف الدین
(پسرانه)
آنکه به منزله شمشیر دین است و دشمنان دین را نابود می کند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رکن الدین
تصویر رکن الدین
(پسرانه)
پایه و اساس دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معین الدین
تصویر معین الدین
(پسرانه)
یاریگر و کمک کننده در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکی الدین
تصویر زکی الدین
(پسرانه)
پارسا در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الدین
تصویر عین الدین
(پسرانه)
چشم دین، عزیز در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عین الدیک
تصویر عین الدیک
گیاهی با گل های خوشه ای و برگ هایی شبیه برگ اقاقیا و دانه های سرخ و ماده ای سمّی که دانه های آن در گذشته مصرف طبی داشته، چشم خروس
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نُدْ دی)
مجدالملک. نوادۀ قاضی القضاه تاج الدین علی بن عبدالرزاق است. او ترک قضا کرد و در خدمت خوارزمشاه به شغل وزارت منصوب شد و در قزوین بر در مسجد جامع کبیر، مدرسه و خانقاه و حمام و باغ و غیر آن بساخت و بر آن موقوفات کرد... (از تاریخ گزیده چ نوائی ص 814)
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یُدْ دی)
صفوه الزهاد و قدوه العباد شیخ الاسلام زکی الدین بن احمد اللوهوری معاصر محمد عوفی که در لباب الالباب چند جای از او نام می برد و از وی نقل قول می کند. رجوع به همین کتاب شود
عبدالعظیم بن ابی الاصبع، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن ابی الاصبع و عبدالعظیم... شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
علی نقی کمره ای. متولد به سال 958 و متوفی به سال 1060 هجری قمری از علمای امامیۀ قرن دهم و یازدهم هجری است و مؤلفاتی در فقه و حکمت و کلام و اخبار دارد... او چندی قاضی شیراز بود بهمین جهت صاحب امل الاّمل ایشان را شیرازی معرفی کرده پس از آن شیخ الاسلام اصفهان گردید... تخلص او نقی است و دیوان وی شامل غزلیات، رباعیات، قصائد، مقطعات، معمیات، ترکیب بند، مراثی و تاریخ هاست. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 1 ص 304 و 306 و 347 و 350 و ج 2 ص 641، 642 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
علی. از علماء عرب که در سال 928 هجری قمری به هرات رفت و مورد توجه درمشخان گشت و به منصب شیخ الاسلامی واقضی القضاتی منصوب شده پایۀ قدر و منزلتش از امثال و اقران درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 610)
لغت نامه دهخدا
ابن ابوعثمان موسی بن عثمان بن موسی بن عثمان بن حازم حازمی همدانی، ملقب به زین الدین ومکنی به ابوبکر (548 یا 549- 584 ه. ق) حافظ و زاهد بود. در همدان حدیث شنید سپس به بغداد و شام و موصل و شیراز و اصفهان و بسیاری از شهرهای آذربایجان مسافرت کرد. تألیفات بسیاری در حدیث از او بجا مانده است از جمله: الناسخ والمنسوخ و الفیصل در رجال و العجاله در نسب و کتاب مااتفق لفظه و افترق مسماه درنامهای جغرافیایی و سلسله الذهب در احادیث مروی از امام شافعی از طریق احمد بن حنبل و شروط الائمه و غیره... در بغداد توطن گزید و آخرالامر در عنفوان جوانی درگذشت و در مقبرۀ شونیزیۀ بغداد مقابل قبر جنید دفن گردید. (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 294-295)
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
نسوی. از محققین... شهر نساست و آن از توابع دشت خاوران خراسان است و شیخ زین الدین نسوی از اعاظم فضلا و عرفا بوده و این رباعی منسوب به اوست:
در جستن جام جم جهان پیمودم
روزی ننشستم و شبی نغنودم
زاستاد چو وصف جام جم بشنودم
خود جام جهان نمای جم من بودم.
(از ریاض العارفین ص 196)
لغت نامه دهخدا
(مُ نُدْ دی)
محمد اسفزاری از مورخان و فضلای قرن نهم هجری است. وی مؤلف کتاب ’روضات الجنات فی تاریخ مدینه هرات’ است که تاریخی است از شهر هرات و آن را به نام سلطان حسین ابوالغازی مصدر کرده است. این کتاب وقایع تا سال 875 هجری قمری را متضمن است. وی در ترسل نیز مهارتی داشته و به شغل انشاء نامه ها و مناشیر دولتی مشغول بوده و رساله ای هم در این باب تألیف کرده و شعر نیز می گفته است. از اشعار اوست:
ز سرمه است آنکه می بینی به چشم هر پری پیکر
که از غوغای چشمش می کند خاک سیه بر سر.
و رجوع به تاریخ ادبیات براون ج 3 ص 481، 482 و 193 و حبیب السیر ج 3 چ خیام ص 348 شود
لغت نامه دهخدا
(نُصْ صی)
قسمت خارجی صین (چین) است. (نخبهالدهر دمشقی ص 265). چین ماچین. (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 131). رجوع به چین شود
لغت نامه دهخدا
(رُنُدْ دی)
یوسف شاه بن اتابک نصرهالدین احمد بن الب ارغوان (اتابک) وی پس از مرگ پدر مدت شش سال در لرستان حکومت راند و با رعایا به عدل و عطوفت رفتار کرد و در سال 714 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 328). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
محمودخان ثالث بن ارسلان قلج طمغاج خان بن محمد، از ایلک خانیان ترکستان (مغرب) تاریخ حکومت او به تحقیق معلوم نیست. (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). در کتاب غزالی نامه دورۀ سلطنت او بین 488- 494 آمده است. رجوع به غزالی نامه ص 299 هجری قمری شود
سلیمانشاه از ملوک سلجوقیان روم پسر عزالدین قلیج ارسلان است. وی به سال 579 هجری قمری با فراری شدن برادرش به سلطنت رسید و پس از 23 سال پادشاهی به سال 602 ق. درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن صص 482- 484 شود
محمد خوافی. از مشاهیر دانشمندان و رجال و مشایخ قرن نهم هجری قمری و مورد احترام و بزرگداشت رجال و بزرگان معاصر خود بود. مرگ وی بسال 838 هجری قمری در هرات روی داد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 8). رجوع به کتاب رجال حبیب السیر ص 95 شود
سلیمان بن غیاث الدین کیخسرو برادر علاءالدین کیقباد از سلاجقۀ روم است. رکن الدین برادر خود را زهر داد و خود نیز در سال 664 هجری قمری به فرمان اباقاخان مسموم گشت. (از حبیب السیر چ خیام ج ص 540). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
یا ملک رکن الدین بن تاج الدین. دومین امیر از آل کرت (جلوس: 677 هجری قمری = 1278 میلادی - وفات: 682 هجری قمری = 1283 میلادی). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تاریخ مغول ص 367 و 368 و 370 و 371 و تاریخ سیستان ص 407 شود
سجاسی. ازمشایخ صوفیه در قرن هفتم هجری قمری بود و شیخ اوحدالدین کرمانی از مریدان او بشمار است. (از حبیب السیرچ خیام ج 3 ص 116). رجوع به فهرست مناقب شیخ اوحدالدین کرمانی چ فروزانفر و شدالازار صص 311- 314 شود
قلج ارسلان چهارم ابن غیاث الدین کیخسروبن علاءالدین کیقباد از سلجوقیان آسیای صغیر (جلوس: 655 هجری قمری وفات 666 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 205 و 212 شود
صاین هروی اصفهانی. از گویندگان و دانشمندان عصر شاهرخ پسر امیر تیمور بود. رجوع به مجمع الفصحاء ج 2 ص 19 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و تاریخ عصر حافظ ص 45 و 257 و مادۀ صائن (رکن الدین هروی) شود
یا رکن الدین اسپهبد کبودجامه که با مغولان ساخت و با سلطان محمد خوارزمشاه که در فتح مازندران عم و پسرعم وی را کشته بود به مخالفت پرداخت و سرزمین از دست رفته را پس گرفت. (از تاریخ مغول ص 4)
بیبرس بندقداری، ظاهر، از ممالیک بحری (جلوس: 658 هجری قمری = 1260 میلادی وفات: 676 هجری قمری = 1277 م). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 71 و 73 شود
رازی. از گویندگان ایران بود. بیت زیر از اوست:
روشن نگشت سوز دل ما به هیچ کس
در گوشۀ فراق غریبانه سوختیم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
سلطانشاه بن قاوردبن جغری بیک، از سلجوقیان کرمان (جلوس: 467 هجری قمری). (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به غزالی نامه ص 303 شود
طغرل بیک محمد بن میکال سلجوقی یمین امیرالمؤمنین. رجوع به طغرل بیک و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 312 و 485 شود
خواجه جوق رکن الدین. (یادداشت مؤلف). رجوع به خواجه جوق و شدالازار ص 255 و تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 192 شود
اوحدی مراغه ای. رجوع به اوحدی مراغه ای و رکن الدین.... در فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 صص 486- 489 شود
طغرل بن محمد بن ملکشاه یمین امیرالمؤمنین. رجوع به طغرل (بن محمد...) و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 521 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نُدْ دی)
چشم خروس، و آن دانه ای است سرخ رنگ که سرش سیاه باشد، و به هندی آن را گهنگچی گویند. (آنندراج) (غیاث اللغات). بفارسی آن را چشم خروس نامند. دانه ای است سرخ و صیقلی و براق و مدور و مایل به پهنی و درخت او قریب به درخت فلفل و خوشۀ او شبیه به بطم است و از جبال دکن آرند. و نزد بعضی ثمر بقم است. (از مخزن الادویه). و رجوع به چشم خروس و عیون الدیکه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نُدْ دی)
یحیی بن محمد بن هبیره بن سعد، مکنی به ابوالمظفر. وزیر دورۀ عباسیان بود. رجوع به هبیره و دستورالوزراء ص 93 و تجارب السلف ص 306 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 325 شود
لغت نامه دهخدا
(اَنُدْ دی)
ابوزکریا یحیی بن اسماعیل اندلسی بیاسی. از دانشمندان مشهور زمان خود و در طب و ریاضیات استاد بود. از مغرب بمصر آمد و در قاهره اقامت جست و از آنجا به دمشق رفت و در آنجا بود تا درگذشت. (ازعیون الانباء ج 2 ص 163). و رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مُدْ دی)
یحیی بن عبدالله بن محمد بن العمر، ابوالفضل زعیم الدین. فاضل و از وجوه اعیان دولت عباسیان بود. وی به سال 570 هجری قمری در بغداد درگذشت. رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1151 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ فُدْ دی)
ابوبکر عادل سومین از سلسلۀ ایوبیان مصر برادر سلطان سلاح الدین ایوبی او در 592 هجری قمری جای نورالدین علی افضل را در دمشق گرفت و در 596 منصور جانشین عزیز را از مصر بیرون کرد و مصر را ضمیمۀ ملک خویش ساخت. وفات وی بسال 615 هجری قمری است. (یادداشت بخط مؤلف)
ابن عزالدین حسین سوری از پادشاهان غور که در غور و غزنین از 543- 544 هجری قمری حکومت کرد. و بهرامشاه او را بسال 544 کشت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ فُدْ دی)
دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. دارای 237 تن سکنه. آب آن از سیمین رود. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات است. در دو محل بفاصله 2500 گزی بنام سیف الدین بالا و پائین مشهور است. سکنۀ سیف الدین بالا 149 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 287)
لغت نامه دهخدا
(حِ نُدْ دی)
ابن تغلب. ملقب به شریف. صاحب درۀ سربام از اشمونیان است و دروۀ شریف بدو منسوبست با ملک ظاهر ایوبی درافتاد و شکست یافت و او را در اسکندریه بدار کشیدند. (صبح الاعشی ج 1 ص 359)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
ابن شیخ کریم و برادربزرگ منشی فداحسین (قرن 13 هجری). به اردو و فارسی شعر میگفته و او راست رسالۀ ’نثر بهار’. از اوست:
نوبهار اینک چو حسن گلرخان رنگین اداست
نرگس شهلا برنگ ما سراپا چشمهاست
ساقیا از جانب ماتشنگان غفلت چراست
فصل گل آمد شراب و شیشه و ساغر کجاست ؟
(از تذکرۀ روز روشن چ تهران ص 83)
نصر یا نصیر یا ناصر. جد دوم حمدالله مستوفی که مدتی سمت استیفای عراق را داشته و بعد از آن شغل کناره جسته و بزهد و عبادت پرداخته است. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 523) (از نزهه القلوب چ لیدن ص 48)
امیر امین الدین، پسر شهاب الدین فضل. از سرداران و ملازم سلطان ابوسعید بهادر بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356). رجوع به سربداران شود
فضل بن علی فضل هبری، ملقب به امین الدین و مکنی به ابوعلی. از مشاهیر محدثان و مفسران و فقهای قرن ششم هجری است. رجوع به ابوعلی... شود
جبرئیل بن شیخ صالح بن قطب الدین، پدر شیخ صفی الدین اسحاق، سرسلسلۀ صفویان است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 412- 414 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ نُرْ رَ صَ)
دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 842 تن سکنه. آب آن از چشمه و اوجان چای. محصول آن غلات و حبوبات و درخت تبریزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
دهی از دهستان اشکنان است که در بخش گاوبندی شهرستان لار واقع است و 138 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زَ نُدْ دی)
ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی. از طرفداران ’احیاءالعلوم’ بود و احادیث این کتاب را بیرون آورد و راجع به طریق روایت و صحت سند و شرح آنها نخستین بار در سال 751 هجری قمری کتاب بزرگی در چند مجلد پرداخت و در آن تاریخ قسمتی از احادیث بر وی مجهول بود اما دنبال کار خود را رها نکرد تا آنکه در سال 760 کتاب دیگری مختصر در یک مجلد بنام المغنی عن حمل الاسفار راجع به احادیث احیاءالعلوم پرداخت. (از غزالی نامه ص 222)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عین الدیک
تصویر عین الدیک
چشم خروس از دانه های گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در دین امانت نگاه دارد کسی که دین خدا را چنانکه هست بمردم آموزد، ولی کامل و مرشد راه دان ای امین الدین ربانی بیا کز امانت رست بر تاج ولوا. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
ستون دین ستون دین (اسلام)، عنوان بعض بزرگان دین اسلام (از حمله ابواسحق اسفراینی)، لقب بعض امرا و سلاطین. توضیح این لقب در عهد آل بویه از طرف قادر خلیفه عباسی برجلال الدوله اطلاق شده. در عهد سلاجقه لقب مزبور به طغرل بک بهنگام که وارد بغداد شد (رمضان 447 ه ق) و نیز به ابوالحارث سنجار از سلجوقیان ایران در عصر مقتفی لامرالله اطلاق گردیده
فرهنگ لغت هوشیار